بسم الله 

از بوی سیگار متنفرم، حالم را منقلب می کند با این حال در مواقع نادری بشدت دلم می خواهد سیگار بکشم ! آن حالتی که می توانی یک وری روبروی پنجره پشت یک میز بنشینی، به بیرون نگاه کنی ،  با تانی و خیلی آرام کام بگیری و بعد سرت را کمی بگیری بالا و دود را با همان آرامش بدهی بیرون و همزمان با این کار توجهت به چیزی پشت پنجره جلب بشود . این صحنه را گاهی به شدت نیاز دارم . گاهی یعنی وقت هایی که دچار تب ذهنی شده ام . یعنی چیزی  اعماق وجودم را سوزانده که گر گرفته ام . چیزی شبیه یک داغ روحی ! انگار کن دارم میسوزم و می خواهم با سیگار کشیدن دمای تبم را بیاورم پائین ! 

این صحنه، که انگار خودم نظاره گرش هستم این دورنمای خودم پشت پنجره در حال سیگار کشیدن با آرامش و تانی بسیار که انگار دارم کشش میدهم ، با خونسردی که ازم بعید است ، با اون جور نگاهی که دارم گرچه برای خودم هم تکان دهنده است ولی صحنه بعدی بیشتر می ترسانتم . اینکه وقتی سیگارم تمام شد ، اینکه وقتی سیگار را با فشاری بیش تر از حد معمول توی جا سیگاری خاموش می کنم انگار که دارم می گویم حالا وقتش رسیده در حالیکه نگاهم هنوز به پشت پنجره است ، اینکه همینطوری بلند می شوم و بعد میروم که چکار کنم ، این کاری که می خواهم در کمال خونسردی انجامش بدهم در حالیکه خودم نظاره گر خودم هستم ، این صحنه است که می ترسانتم ، آن حس خونسردی که دارم ، با این حال دستم می لرزد احتمالا ، حتمی رنگم هم پریده .

+ میگن دقیقا به همین دلیله که زدن رگ دست اکثرا باعث مرگ طرف نمیشه ، چون میترسه و نمیتونه عمیق بزنه .



مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

طراحی با مبلمان لوکس و خاص خانه درسا رزمنده سایبری ابزار دست بانو خلاقیت تجاری و نوآوری سیستماتیک server لحظه اخر - تحقيق حجت الاسلام راهدار سوادکوهی جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی شهرستان میبد